ابوالفضل جانابوالفضل جان، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

....❤ღ گیلاس مامان❤ღ...

خاطرات روزهای گذشته

سلام گلم،سلام پسرم ،قند عسلم عزیز دلم چند روزه که اومدیم خونمون ولی نتونستم وبلاگت رو آپ کنم صبح هم کلی نوشتم ولی از شانس همش پرید بابایی سه شنبه ساعت 12 شب اومد خونه شما خواب بودی صبح که میخواست بره سر کارصداشو که شنیدی زود بلند شدی و چهار دست و پا رفتی طرف بابا وقتی هم بابا رفت کلی دنبال بابا گریه کردی و همش میگفتی بابا برای خوندن بقیه خاطرات حتما به ادامه مطلب برید....... اون روزا که بابایی نبود شما کلی شیطونی کردی و کارای جدید یاد گرفتی یه کم هم بهانه گیر شدی همش میخوای بغلم باشی تا میزارمت زمین گریه میکنی و من که میرسم آشپزخونه میای میگیری از پام بلند میشی و می چسبی به من الانم که دارم برات می نویسم تو بغلم داری می خوابی ...
30 مهر 1390

دوازده ماهگی گیلاس

سلام به همه دوستان ممنون بابت نظراتتون دیروز رفتیم خونه مامان جون (مامان بابایی)فکر کنم باید یه هفته هم اونجا بمونیم امروز با ابوالفضل اومدیم یه سری به خونمون بزنیم آخه  دلمون هم برای خونمون تنگ شده بود هم برای بابایی خیلی تنگ شده باباجون زود برگرد خیلی دوستت داریم امروز دو روزه که ابوالفضل وارد دوازدهمین ماه زندگیش شده پسرم برا خودش مردی شده الان هم  عجله داریم آخه عمو میخواد بیاد دنبالمون تا بریم خونه مامان جون ...
23 مهر 1390

در اومدن سه تا دندون

سلام و صد سلام کلی مطلب نوشتم نمی دونم این خاله فضول چه دکمه ای زد که همش پاک شد دقیقا یه هفته میشه که بابایی رفته یه سفر کاری و من و شما هم اومدیم خونه مادر جون امروزم که دایی جون رفته دانشگاه ما اومدیم یه سری به وبلاگت و دوستامون بزنیم البته نمیتونم با سیستمش خوب کار کنم این چند روز که بابایی نیست خیلی شیطون شدی یه عالمه هم کارای جدید یاد گرفتی البته  یه کمی هم بهانه گیر شدی دلت برای باباجون تنگ شده شایدم بخاطر دندونات باشه سه تا از دندونات دارن با هم در میان دو تا از پایین یکی هم از بالا دو روزم هست که سرما خوردی دیروز با دایی جون بردیمت دکتر خدا رو شکر امروز یه کم حالت بهتر شده  عکسها و شیطنتهات رو هم وقتی رفت...
21 مهر 1390

جمعه هفته پیش....

سلام گلکم عسلم این روزا حسابی واسه خودت شیطونی میکنی و مامانی رو هم حسابی از کار و زندگی انداختی آخه باید همش دنبال تو باشم قربونت برم کارهای جدیدت رو تو پست های بعدی برات میزارم امروز میخوام عکسهای روز جمعه رو برات بزارم ببخشید یه کمی دیر شده آخه توی این چند روز گذشته کامپیوتر مشکل داشت جمعه صبح با حاج آقا و مامان جون و عمو و عمه ها رفتیم باغ تا گردو بچینیم حسابی بهمون خوش گذشت و کلی هم گردو خوردیم جای همه دوستان سبز نهار رو تو باغ خوردیم و تا غروب اونجا بودیم هوا هم خیلی سرد بودو باد شدیدی بود منم که از ترس سرما حسابی پوشونده بودمت وقتی هم باد بود با هم رفتیم نشستیم تو ماشین شما هم کلی با دختر عمو ودختر عمه بازی کردی ...
14 مهر 1390

شیطنت های ابوالفضل

سلام پسر مامان این روزا حسابی شیطون شدی و منم همش دنبالتم تا مواظبت باشم تا من حواسم پرت میشه تو هم یه خرابکاری میکنی بیشتر مواقع هم مثل یه جوجه کوچولو میفتی دنبالم تازه هر چیزی هم که سر راهت باشه زود میزاری تو دهنت وقتی هم که من میخوام درش بیارم نمیزاری و دهنت رو سفت می بندی شیطنت های ابوالفضل به روایت تصویر در ادامه مطلب گلدون رو از دست تو گذاشتم اون پشت گلدان بیچاره رو روزی چند بار میندازی تازه میخواستی خاکش رو هم بخوری یاد گرفتی در میز رو باز کنی مامان جون اون زیر رفتی چیکار میکنی؟ ...
7 مهر 1390

ولادت حضرت معصومه وروز دختر

 به جان پاک تو ای دختر امام ، سلام به هر زمان و مکان و مقام سلام    تویی که شاه خراسان بود برادر تو بران مقام رفیع و براین مقام سلام  به هر عدد که تکلم شود به لیل و نهار هزار بار فزون تر ز هرکلام سلام صبح تا شب و از شام  تا طلیعه صبح بر استانه قدست علی الدوام سلام   به پیشگاه تو ای خواهر شه کونین ز فرد خلیق به صبح و شام سلام  منم که هرسر مویم به هر زمان گوید به جان پاک توای دختر امام سلام روز دختر و ولادت حضرت معصومه رو به همه دخترا ی نینی وبلاگی تبریک میگم   ...
7 مهر 1390

سالگرد عقد مامانی و بابایی

سلام و صد سلام به نفس مامان خوشگل مامان دو روز پیش یعنی بیست و نهم شهریور  سالگرد عقد من و بابایی بود ماهم به همین مناسبت یه جشن سه نفره گرفتیم و شام رفتیم رستوران عزیزم این اولین جشن سه نفره بود که باهم گرفتیم   عکسها در ادامه مطلب... گیلاس مامان توی رستوران ابوالفضل در حال خالی کردن دستمال روی میز تفریح بعد از شام در آرامگاه باباطاهر ...
1 مهر 1390
1